برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 47
این بازی ناز و عشوه معشوق حکمتش در چیست ؟
که شبفِکر های خاکستری عاشق را بین بودن یا نبودنش ، برزخی میکند؟
که ننگ طفره از سوالی که پرسیده نمیشود ، کدام غرور را حفظ میکند ؟
میدانی ، ماها ، همان قدر که جسارت بله گفتن را نداریم ، نه شنیدن را ، میمیریم !
این مسخره است ، که من باشم ،
که تو باشی ، بینمانم هیچ .
پس ؛
قانون را تجاوز کن ،
عرف را قی کن ،
شرع را حد بزن و بگو ؛
بگو بلهِ تو ، در کجای چشمانت نهفته است ؟
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 51
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 43
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 61
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 51
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 53
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 52
.
من هر روز او را میبینم ، هر شب ؛
در خیابان پشت سرم راه می رود ، در خانه روی مبل می نشیند ، در دانشگاه به در کلاس تکیه می دهد ،
زمزمه میکند که مرا میخواهد ، فریاد میزند که چرا با دیگری میخندم ،
شب ها گریه میکنم ، روزها با رنگی پریده و حالی پریشان در جست و جوی جایی میگردم که پیدا نمیشود...
.
دیروز که پیش روان پزشک بودم به من گفت یک نوع افسردگی است ، یک مریضی روحی است ، اما اگر روحیست چرا جای دستش روی شانه ام سنگینی می کند !؟
.
.
#متن : #تهوع۲ #تقلا_ققنوس
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 56
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 52
ستاره بازی را بلد بودم ، اما از شب میترسیدم ،
الاکلنگ را بلد بودم ، اما از ارتفاع هم ، خب میترسیدم .
من حبس نفس را ، یک عمر بلد بودم اما ، از دریا میترسیدم .
لمس دستانت ، بوسه بر لب هایت و حتی عشق را ، بلد بودم ،
باور بکن ، من تو را کاملا از بر بودم ، اما ، از تنهایی میترسیدم ،
رفتنت را من از هر نظر لایق بودم ولی ؛
بی معرفت نباش و نگو ؛ من تو را عاشق نبودم ،
من فقط یک آدم ترسو بودم .
برچسب : نویسنده : 1id81di6 بازدید : 75